کد مطلب:141557 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:237

تابش نور اسلام بر حجاز
با طلوع عالم تاب اسلام، فرهنگ جاهلیت به ناگاه رنگ باخت. اسلام با ظهور خود، عرب را از جای خود بركند و از جهالت به نور و روشنایی كشانید؛ چنان كه هنوز پس از قرن ها، تابش نور و تجلیات الهی بر پیامبر و یاران پاكش، هر فرهنگ و جمعی را متأثر از خود ساخته است. از شواهد این مدعا داستان اهل یثرب است.

«اسعد ابن زرارة» كه از سران «خزرج» بود و جنگ صد ساله «اوس» با آنها مشهور است، برای دریافت كمك مالی به قریش در مكه پناه آورد و به منزل «عتبة بن ربیعة» دوست دیرینه اش وارد شد.

عتبه به او پاسخ منفی داد و گفت: «در حال حاظر درگیر نزاع داخلی هستیم». پیامبر در غیر موسم حج به «شعب ابوطالب» پناه برد و در ایام حج به «حجر اسماعیل» رفت و مردم را به آیین خود، اسلام، دعوت كرد.

اسعد قصد بازگشت از مكه را داشت، ولی تصمیم گرفت به زیارت خانه خدا رود. عتبه او را نصیحت كرد: «ای برادر، اگر به طواف كعبه رفتی، زنهار كه به گفتار محمد گوش فرادهی، بلكه پنبه ای را در گوش بگذار تا مبادا با سخنان سحرآمیزش تو را برباید». اسعد به نصیحت دوست خود گوش داده بود، لیكن در حال طواف ناگهان به خود آمد كه بستن گوش بر سخنان یك انسان، رفتار ناپسندی است و با خود گفت: «شاید محمد پیامی داشته باشد و...» پنبه را از گوش خود برداشت. زمانی كه روبروی پیامبر قرار گرفت طبق سنت عرب جاهلی گفت: «صباح الخیر؛ صبح بخیر»، پیامبر فرمود: خدای من بهتر از این عبارات فرستاده و آن «السلام علیكم؛ سلام و سلامتی بر شما باد» است. اسعد كه به فكر فرورفته بود، از اهداف پیامبر پرسید.

آن حضرت بی درنگ آیات 152 و 153 سوره مباركه انعام را تلاوت فرمود. این آیات به انحرافاتی اشاره دارد كه طی آن، آن قبیله 120 سال با هم در نزاع و جنگ بودند.


«اسعد» با شنیدن این آیات تكان دهنده بی درنگ مسلمان شد. چون او راه را پافته بود از پیامبر اكرم تقاضا كرد كه برای نجات گمراهان از شرك، كسی را به یثرب (مدینه) ارسال دارد تا اسلام را به آنها بیاموزد. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله «مصعب بن عمیر» [1] را به عنوان معلم قرآن و اسلام به مدینه اعزام فرمود. [2] از آن پس اسلام در یثرب گسترش یافت.

در آیه های 151 تا 153 سوره انعام، درمان بیماری های مزمن عرب جاهلی كه زندگی آنها را تباه ساخته و مورد تهدید قرار داده بود، بیان شده است:

1. «(قل تعالوا، اتل ما حرم ربكم علیكم)؛ بگو بیایید، تا آن چه پروردگارتان حرام كرده بر شما تلاوت كنم».

2. «(الا تشركوا به شیئا)؛ هیچ چیزی را برای او شریك قرار ندهید».

3. «(و بالوالدین احسانا)؛ و در حق پدر و مادر نیكی كنید».

4. «(و لا تقتلوا اولادكم من املاق، نحن نرزقكم و ایاهم)؛ و از ترس فقر، فرزندانتان را نكشید، چرا كه ما، شما و هم آنها را روزی می دهیم».

5. «(و لا تقربوا الفواحش، ما ظهر منها، و ما بطن)؛ و به كارهای ناشایست و زشت خواه آشكار یا پنهان نزدیك نشوید».

6. «(و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق)؛ و هیچ انسانی را كه خداوند ریختن خونش را حرام دانسته، نكشید مگر به حق (قصاص یا حد)».

7. «(ذلكم وصیكم به لعلكم تعقلون)؛ این گونه شما را سفارش مؤكد فرموده، شاید


شما بر مبنای خرد آن چه گفته شد پذیرا باشید». یعنی مبنای این بنای عظیم عقل است.

روشن است كه با این آیه، تعصب های جاهلی نهادینه شده كه باعث می شد هر قبیله، قبیله دیگر را به گونه ای متهم سازد، از میان رخت برمی بندد.

8. «(و لا تقربوا مال الیتیم، الا بالتی هی احسن، حتی یبلغ اشده)؛ و به مال یتیم نزدیك نشوید مگر به شیوه ای كه آن بهتر باشد، تا هنگامی كه به كمال بلوغش رسد».

9. «(و اوفوا الكیل، و المیزان بالقسط)؛ و در كار پیمانه و ترازو به درستی رفتار كنید».

10. «(لا نكلف نفسا الا وسعها)؛ بر هیچ كس جز به اندازه توانش تكلیف نكرده ایم».

11. «(و اذا قلتم، فاعدلوا، و لو كان ذا قربی)؛ و چون (به داوری یا شهادت) سخن گویید، به عدالت رفتار كنید، گر چه آنها از خویشاوندان شما باشند»،

12. «(و بعهد الله اوفوا)؛ و به عهد الهی وفادار باشید».

13. «(ذلكم وصیكم به، لعلكم تذكرون) [3] ؛ این گونه شما را سفارش كرده، باشد كه یادآور شوید.» بار دیگر مبنای این گفتار را بیان می دارد كه با قدری نظر به فطرت پاك خویش خود این سخنان را خواهید یافت.


[1] مصعب بن عمير از اصحاب پيامبر گرامي اسلام بود. او نخستين مبلغ ارسالي رسول اكرم صلي الله عليه و آله به مدينه بود و چنان خوب زمينه اسلام را فراهم آورد كه دل مدينه در استقبال از نبي اكرم اسلام صلي الله عليه و آله مي تپيد و هنگام ورود پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله از مكه به مدينه، انصار در تمام اموال خود، مهاجرين را شريك ساختند.

سرانجام او در جنگ احد با دو فرزندش و در سنين كهنسالي به فوز شهادت نائل آمد و بدن شريفش در كنار ساير شهداي احد در قبرستان و در كنار بدن حضرت حمزه، سيدالشهداء، عموي پيامبر صلي الله عليه و آله دفن شد.

[2] اعلام الوري، ج 1، ص 139؛ بحارالانوار، ج 19، ص 8 - 11.

[3] انعام، آيات 152-153.